به احترام دیدن لحظه ای سکوت باید

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

به احترام دیدن لحظه ای سکوت باید

من به آزادی باد و باران،من به آزادی حسرت که نمی خواهم از آن یاد کنم،باز هم معتقدم...

شاید این همونیه که دنبالش میگشتم

مامانم تهران بود و مدت مدیدی بود که نیومده بود خونه دلم خیلی براش تنگ شده بود و بعد از ادونس هم خیلی تغییر کرده بود...

وقتی اومد من اصلا انتظاری نداشتم ازش که برام چیزی بیاره ولی این سری برای من چیزی به ارمغان اورده بود که وقتی به عمق عشق مامانم نسبت به خودم پی بردم متوجه شدم که این همون چیزیه که همیشه دنبالش بودم

اون چیزی نبود جز جعبه جادویی

جعبه ای که میشد توش همه چیز پیدا کنم

یک عالم پیام کائناتی

مامان برای من پیام هایی از سوی کائنات بود وقتی بهم گفت چشمات رو ببند و کارتی رو اتخاب کن

خیلی مشتاق بودم تا بدونم چی توش نوشته اون پیام این بود:

اینک درهای جدیدی را بروی زندگی میگشایم

خداوند هرگز شکست نمیخورد پس من هم که جزئی از او هستم نمیتوانم شکست بخورم جنگاور درونم پیشاپیش به ظفر رسیده است...

فکر میکنم این همه اون چیزی بود که همیشه برای حرکت بسوی موفقیت در انتظارش بود

همیشه طلایی ترین لحظا لحظا ی اکنون است

عشق برای تو دوست من ...

نظرات 1 + ارسال نظر
آنوش سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:12 http://www.takhteh_jamshid.blogfa.com

= یه بهووونه .....

مثل بهار عاشق باش و به زندگیت رنگ و شادی ببخش بذار روح
لطیفت با عشق عجین بشه تا آرامش رو مثل دریایی آبی و آرام حس کنی
چشمات اگه شاد
و مهربون باشه، اونوقته که به تصویر خودت در آیینه لبخند می زنی
قلبت رو سرشار
محبت کن و از این محبت ببخش و ... ببخش تا نیروهای مثبت تورو در خودشون احاطه کنن
راستی ...
ولنتاین و سپندار مزگان فقط سالی یک بار میان و میرن و فقط یه
بهووونه اند
تو ... همیشه عاشق باش، کافیه که با تمام وجودت بخوای اونوقتِ که می
تونی با جادوی عشق اعجاز کنی تا
بهاری شدن زندگیت رو ببینی
عشق رو به روح و
وجودت فرابخوووووووووون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد